اول مدرسه!!!!!

دل نوشته های من

همه چیز از همه جا

چیزی که همه ی بچه مدرسه ای ها -ببخشید به جز خرخون ها و عشق مدرسه ها و خانم ها و آقایون چای شیرین - ازش میترسیدند رسید!

روز اول وقتی رفتم تو مدرسه دیدم بابا ایول اینا چقده خانومن همه چادری و بچه مثبت روز دوم فهمیدم نه خیر!چادر اینجا اجباریه نبودش هم کسر انضباط!

واقعا لازمه؟؟؟

حالا این به کنار شلوار لی پام بود معاون اومد ازم زهر چشم بگیره شماره مامانم رو گرفت که بزنگه بیاد دنبالم منو ببره من هم کم نیاوردم و شماره رو دادم بعد رفتم پیش مدیر و گفتم:( سلام خانم... من ... هستم!) خانم.. گفت:(... دختر آقای ... مامانت خانم... ؟)

-:(بله!) -:(خوبی عزیزم؟اتفاقی افتاده؟) -:(این خانم معاونتون میخواد منو بفرسته خونه به خاطر شلوارم ولی سال بالاتر ها رو فرستاد سر کلاس!) -:(نگران نباش الآن میام درستش میکنم!)

-:(خانم...این چه کاریه با هرکی خوبید میفرستید بره با هر کی لج میکنید نگهش میدارید؟)

بابا ایول دماغش سوخت! هر که با فرناز در افتاد ور افتاد!!!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ جمعه 25 دی 1390سـاعت 14:11 نويسنده farnaz
яima